An unimpeachable classic work in political philosophy, intellectual and cultural history, and economics, The Road to Serfdom has inspired and infuriated politicians, scholars, and general readers for half a century. For F. A. Hayek, the collectivist idea of empowering government with increasing economic control would lead not to a utopia but to the horrors of Nazi Germany and Fascist Italy.
First published by the University of Chicago Press on September 18, 1944, The Road to Serfdom garnered immediate, widespread attention. The first printing of 2,000 copies was exhausted instantly, and within six months more than 30,000 books were sold.
خرید کتاب راه بردگی
جستجوی کتاب راه بردگی در گودریدز
معرفی کتاب راه بردگی از نگاه کاربران
متاسفانه ترجمه به اندازه ای بد و در انتقال مطلب گنگ و ناتوان است که امکان ادامه ی کتاب وجود ندارد. خیلی از کتاب های کلاسیک ، مهم و تخصصی در حوزه های مختلف این گونه در ایران نابود شده اند و دیگر خوانده نمی شوند . ترجمه ی بد باعث می شود که دیگر نه کسی کتاب را تا اخر بخواند و نه مترجم دیگری به فکر ترجمه دوباره کتاب بیفتد به این علت که به لحاظ اقتصادی معمولا ترجمه دوباره کتاب به صرفه نیست و در بازار با استقبال مواجه نمی شود و این غم انگیز است .
مشاهده لینک اصلی
امتیاز کتاب: 4
امتیاز ترجمه: 0
در باب ترجمهی اثر
شاید بیشترین ظلمی که میشد به یک نویسنده و فرد شهیری همچون فونهایک کرد این بود که با این ترجمه ضعیف و افتضاح سعی در شناساندن او به خوانندگان ایرانی کرد. کتاب به نحوی یک ترجمهای ضعیف، گنگ و نامفهوم دارد که قطعا اگر نویسنده فونهایک نبود و کتاب نیز جزو کتابهای مشهور و محبوب به شمار نمیرفت خواندن آن تا پایان، کاری طاقت فرسا به شمار میرفت. گویا مترجمان از ترجمه تنها کلمه کلمه ترجمه کردن را دریافته اند و نه فهم و ساختاربندی درست جملات و انتقال مفهوم به خواننده.
ای کاش روزی مترجمان قهارتری اقدام به ترجمه این اثر فاخر و ارزشمند نمایند.
در باب کتاب و نویسندهی بزرگ آن؛ فردریش فونهایک
مجله فوربز در یکی از شمارههای خود نوشت:
تقریبا نیم قرن، اکثر افراد باهوش چاب کتاب راه بردگی را به ریشخند گرفتند اما جهان اشتباه کرد و هایک پیروز شد.
این جمله خود بهترین معرفی برای این اثر فاخر و شخص فونهایک است. فونهایکی که این اثر را به تمامی سوسیالیستهای احزاب تقدیم کرده است. در زمانهای که جهان تحت آماج حملات افکار چپگرایانه، ناسیونال-سوسیالیستی و فاشیستی قرار داشت و همه خبر از پایان آزادی و اقتصاد آزاد میدادند فونهایکِ بزرگ آزاده ماند و آزادی را توصیف و تبیین نمود. فونهایکی که حتی با افرادی همچون کینز هم سر سازگاری نداشت و به نقد توصیههای اقتصادی او میپرداخت. او در دهه 40 این کتاب را به تالیف در آورد و همچون سلف خویش لودویگ فونمیزس خبر از فروپاشی نظامهای سوسیالیستی میداد. او به لیبرالیسم نه در معنای قرن بیستمی آن بلکه به معنای قرن نوزدهمی آن باور داشت و آزادی و کرامت انسانی را مهمترین موضوع به حساب میآورد. وی در قرن بیستم در باب سنت انديشه اقتصادى و نقش دولت و حدود آن بر مبانى عينى در رشته های انتخاب اجتماعی و اقتصاد بخش عمومى صحبتها و تالیفات بسیاری انجام داد و در 1974 نیز موفق به کسب نوبل اقتصاد شد. او مدافع بازار آزاد بود و از آن به عنوان نظم خودجوش (کاتالاکسی) یاد میکرد. کلمهای که در یونانی از آن به عنوان معنای «دشمن را دوست ساختن» یاد میشود. فونهایک معتقد است بازارهای آزاد در نهایت صلح، امنیت، رفاه و آزادی را برای فرد و جامعه به ارمغان میآورند.
فونهایک در این کتاب تاحدود بسیاری به بیان اندیشههای سیاسی و اقتصادی خود میپردازد و از مضرات اندیشههای سوسیالیستی و نظام برنامهریزی متمرکز سخن میگوید و تیغ نقد خود را بر آنها میکشد. نظام و اندیشهای که او حتی ریشههای ناسیونال-سوسیالیسم هیتلر و فاشیسم موسولینی را در آن جستجو میکند و نشان میدهد که جمع کثیری از رهبران نازیها و فاشیستها در جوانی از اندیشههای سوسیالیستی برخوردار بودند و نقطه اشتراک و اجماع رژیمهای کمونیستی، فاشیستی و ناسیونال-سوسیالیستی نه تنها ضدیت و مخالفت آنان با آزادی بشر نیست بلکه تخاصم آنها با لیبرالیسم نیز هست. او هیچ نسبتی را بین دموکراسی و سوسیالیسم نمیبیند و با نقل قولی از توکویل نشان میدهد که دموکراسی اساسا نهادی فردگرا است و یک تعارض سازش ناپذیر با جمعگرایی و سوسیالیسم دارد. او هیچ آیندهی روشن و بهشتی برای سوسیالیسم متصور نیست و میگوید پایان آن چیزی نیست جز بردگی، استبداد و توتالیتاریسم. این صحبتها شاید در دهه 40 برای مردم دنیا و حتی قشر دانشگاهی چندان مورد توجه نبود اما پایان قرن بیستم و با فروپاشی نظامهای کمونیستی پیشبینیها و سخنهای هایک بر همگان آشکار گشت.
هایک وجود یک چهارچوب قانونی برای یک نظام رقابتی موثر و کارآمد را ضروری میشمرد و لازمهی این چهارچوب، طراحیِ منطقیِ آن و سازگاری دائمی آن با شرایط است. او مخالف جدی برنامه ریزی انحصارگرایانه دولتی بود و نتیجه آن را چیزی جز به ضرر کارگران، سرمایهگذاران و نابودی تولید نمیدانست. او زمانی برنامهریزی و رقابت را با هم ترکیبپذیر میدانست که این برنامهریزی «برای» رقابت باشد و نه «ضد» آن.
هایک همانند دیگر لیبرالهای قرن نوزدهمی مخالف سرسخت قدرت دولتی بود و معتقد به دولت حداقلی بود زیرا میدانست که اگر قدرت نامحدود به دولت واگذار شود مستبدانهترین قواعد نیز به قانون بدل میگردند و برای افراد لازمالاجرا خواهند شد. شاید به همین دلیل بود که اعتقاد داشت اگر نبض اقتصاد دست دولت باشد نافرمانی و مخالفت با دولت که کارفرمای یگانه است به معنای مرگ با گرسنگی آرام است.
هایک فردگرا بود اما نه آن فردگرایی که از آن به عنوان غرور فکری و خودمحوری یاد میشود بلکه آن فردگراییای که به معنای تواضع و تحمل عقاید دیگران است.
بیشک هایک اندیشمندی بزرگ و موثر برای تمام نسلها و قرنها خواهد ماند و به گفتهی خویش اگر در اولین تلاش برای ایجاد جهانی پر از انسانهای آزاد شکست بخوریم، باید دوباره تلاش کنیم. این اصل راهبردی که سیاستِ آزادیِ افراد تنها سیاستِ پیشرونده است، امروزه نیز به اندازه قرن نوزدهم واقعیت دارد.
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب راه بردگی
خرید کتاب راه بردگی
جستجوی کتاب راه بردگی در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
امتیاز کتاب: 4
امتیاز ترجمه: 0
در باب ترجمهی اثر
شاید بیشترین ظلمی که میشد به یک نویسنده و فرد شهیری همچون فونهایک کرد این بود که با این ترجمه ضعیف و افتضاح سعی در شناساندن او به خوانندگان ایرانی کرد. کتاب به نحوی یک ترجمهای ضعیف، گنگ و نامفهوم دارد که قطعا اگر نویسنده فونهایک نبود و کتاب نیز جزو کتابهای مشهور و محبوب به شمار نمیرفت خواندن آن تا پایان، کاری طاقت فرسا به شمار میرفت. گویا مترجمان از ترجمه تنها کلمه کلمه ترجمه کردن را دریافته اند و نه فهم و ساختاربندی درست جملات و انتقال مفهوم به خواننده.
ای کاش روزی مترجمان قهارتری اقدام به ترجمه این اثر فاخر و ارزشمند نمایند.
در باب کتاب و نویسندهی بزرگ آن؛ فردریش فونهایک
مجله فوربز در یکی از شمارههای خود نوشت:
تقریبا نیم قرن، اکثر افراد باهوش چاب کتاب راه بردگی را به ریشخند گرفتند اما جهان اشتباه کرد و هایک پیروز شد.
این جمله خود بهترین معرفی برای این اثر فاخر و شخص فونهایک است. فونهایکی که این اثر را به تمامی سوسیالیستهای احزاب تقدیم کرده است. در زمانهای که جهان تحت آماج حملات افکار چپگرایانه، ناسیونال-سوسیالیستی و فاشیستی قرار داشت و همه خبر از پایان آزادی و اقتصاد آزاد میدادند فونهایکِ بزرگ آزاده ماند و آزادی را توصیف و تبیین نمود. فونهایکی که حتی با افرادی همچون کینز هم سر سازگاری نداشت و به نقد توصیههای اقتصادی او میپرداخت. او در دهه 40 این کتاب را به تالیف در آورد و همچون سلف خویش لودویگ فونمیزس خبر از فروپاشی نظامهای سوسیالیستی میداد. او به لیبرالیسم نه در معنای قرن بیستمی آن بلکه به معنای قرن نوزدهمی آن باور داشت و آزادی و کرامت انسانی را مهمترین موضوع به حساب میآورد. وی در قرن بیستم در باب سنت انديشه اقتصادى و نقش دولت و حدود آن بر مبانى عينى در رشته های انتخاب اجتماعی و اقتصاد بخش عمومى صحبتها و تالیفات بسیاری انجام داد و در 1974 نیز موفق به کسب نوبل اقتصاد شد. او مدافع بازار آزاد بود و از آن به عنوان نظم خودجوش (کاتالاکسی) یاد میکرد. کلمهای که در یونانی از آن به عنوان معنای «دشمن را دوست ساختن» یاد میشود. فونهایک معتقد است بازارهای آزاد در نهایت صلح، امنیت، رفاه و آزادی را برای فرد و جامعه به ارمغان میآورند.
فونهایک در این کتاب تاحدود بسیاری به بیان اندیشههای سیاسی و اقتصادی خود میپردازد و از مضرات اندیشههای سوسیالیستی و نظام برنامهریزی متمرکز سخن میگوید و تیغ نقد خود را بر آنها میکشد. نظام و اندیشهای که او حتی ریشههای ناسیونال-سوسیالیسم هیتلر و فاشیسم موسولینی را در آن جستجو میکند و نشان میدهد که جمع کثیری از رهبران نازیها و فاشیستها در جوانی از اندیشههای سوسیالیستی برخوردار بودند و نقطه اشتراک و اجماع رژیمهای کمونیستی، فاشیستی و ناسیونال-سوسیالیستی نه تنها ضدیت و مخالفت آنان با آزادی بشر نیست بلکه تخاصم آنها با لیبرالیسم نیز هست. او هیچ نسبتی را بین دموکراسی و سوسیالیسم نمیبیند و با نقل قولی از توکویل نشان میدهد که دموکراسی اساسا نهادی فردگرا است و یک تعارض سازش ناپذیر با جمعگرایی و سوسیالیسم دارد. او هیچ آیندهی روشن و بهشتی برای سوسیالیسم متصور نیست و میگوید پایان آن چیزی نیست جز بردگی، استبداد و توتالیتاریسم. این صحبتها شاید در دهه 40 برای مردم دنیا و حتی قشر دانشگاهی چندان مورد توجه نبود اما پایان قرن بیستم و با فروپاشی نظامهای کمونیستی پیشبینیها و سخنهای هایک بر همگان آشکار گشت.
هایک وجود یک چهارچوب قانونی برای یک نظام رقابتی موثر و کارآمد را ضروری میشمرد و لازمهی این چهارچوب، طراحیِ منطقیِ آن و سازگاری دائمی آن با شرایط است. او مخالف جدی برنامه ریزی انحصارگرایانه دولتی بود و نتیجه آن را چیزی جز به ضرر کارگران، سرمایهگذاران و نابودی تولید نمیدانست. او زمانی برنامهریزی و رقابت را با هم ترکیبپذیر میدانست که این برنامهریزی «برای» رقابت باشد و نه «ضد» آن.
هایک همانند دیگر لیبرالهای قرن نوزدهمی مخالف سرسخت قدرت دولتی بود و معتقد به دولت حداقلی بود زیرا میدانست که اگر قدرت نامحدود به دولت واگذار شود مستبدانهترین قواعد نیز به قانون بدل میگردند و برای افراد لازمالاجرا خواهند شد. شاید به همین دلیل بود که اعتقاد داشت اگر نبض اقتصاد دست دولت باشد نافرمانی و مخالفت با دولت که کارفرمای یگانه است به معنای مرگ با گرسنگی آرام است.
هایک فردگرا بود اما نه آن فردگرایی که از آن به عنوان غرور فکری و خودمحوری یاد میشود بلکه آن فردگراییای که به معنای تواضع و تحمل عقاید دیگران است.
بیشک هایک اندیشمندی بزرگ و موثر برای تمام نسلها و قرنها خواهد ماند و به گفتهی خویش اگر در اولین تلاش برای ایجاد جهانی پر از انسانهای آزاد شکست بخوریم، باید دوباره تلاش کنیم. این اصل راهبردی که سیاستِ آزادیِ افراد تنها سیاستِ پیشرونده است، امروزه نیز به اندازه قرن نوزدهم واقعیت دارد.
مشاهده لینک اصلی